آدمها در زمان پریشانی، تنش یا بیقراری معمولاً به واکنشهایی متوسل میشوند که از بیرون، منفی یا حتی آسیبزا به نظر میرسد. این واکنشها میتواند شامل قهر، سکوت، کنارهگیری، پرخاشگری یا حتی بیتوجهی آشکار به شریک عاطفی باشد. اما اگر کمی عمیقتر نگاه کنیم، خواهیم دید که پشت این رفتارها اغلب یک نیاز پاسخنداده وجود دارد. ذهن ناخودآگاه فرد، بهویژه در لحظاتی که به شدت آسیبپذیر است، همچنان از الگوهای دوران کودکی استفاده میکند.
در دوران نوزادی، ما هنوز توانایی بیان نیازهایمان را نداشتیم. وقتی گرسنه، خسته، یا ناراحت بودیم، تنها راه واکنش ما گریه بود. و تجربه به ما آموخته بود که هرچه گریه شدیدتر و بلندتر باشد، توجه و مراقبت سریعتری دریافت میکنیم. این پیام ساده ولی عمیق، به مرور در ذهن حک میشود: «اگر نیاز به مراقبت داری، دیگران را آشفته کن.»
متأسفانه این پیام در بزرگسالی نیز میتواند ادامه پیدا کند. فرد بزرگسال، بهجای درخواست شفاف و بالغانه برای حمایت یا همراهی، ممکن است ناخودآگاه شریک خود را آزرده کند تا واکنشی از او دریافت کند. گویی هنوز بخشی از ذهن او باور دارد که درد ایجاد کردن برای دیگران، راهی برای دریافت عشق و مراقبت است.
خبر خوب این است که انسانها توان تغییر دارند. ما امروز بزرگسالانی هستیم که برخلاف دوران کودکی، میتوانیم احساسات خود را بشناسیم، آنها را به زبان بیاوریم و با دیگران در میان بگذاریم. بهجای اینکه در لحظات رنج، شریکمان را طرد کنیم یا با او بجنگیم، میتوانیم از زبان شفاف، مستقیم، مهربان و قاطع برای بیان نیازهای خود استفاده کنیم.
مثلاً بهجای گفتن «تو هیچوقت منو درک نمیکنی» میتوان گفت: «الان خیلی پریشونم، نیاز دارم فقط چند دقیقه به حرفهام گوش بدی بدون اینکه قضاوت کنی.» این تغییر در بیان، نه تنها احتمال پاسخ مثبت شریک را افزایش میدهد بلکه ما را از تکرار الگوهای ناکارآمد رهایی میبخشد.
خیلی از افراد در روابط عاطفی احساس ناامنی، بیپناهی یا بیارزشی دارند. این احساسات معمولاً ریشه در تجربیات کودکی دارند؛ مانند نبود مراقبت عاطفی، والدین بیثبات یا محیطهای پرتنش. زمانی که در رابطه فعلی دچار تنش میشویم، این خاطرات و احساسات قدیمی فعال میشوند و ما را وادار به واکنشهایی میکنند که بیشتر ناشی از ترس و دردند تا منطق و عشق.
اگر یاد بگیریم این احساسات را بشناسیم و آنها را در چارچوب رابطه فعلی تفسیر نکنیم، میتوانیم گامی مهم در جهت سلامت روانی و ارتباطی خود برداریم. گاهی فقط گفتن این جمله به شریکمان که «احساس طردشدگی من بیشتر از گذشتهمه تا رفتارتو» میتواند معجزه کند.
اگر متوجه شدید که در بیشتر موقعیتهای تنشزا نمیتوانید نیازهایتان را بیان کنید، یا دائماً در چرخههای تکراری قهر، دلخوری، و سوءتفاهم گرفتار هستید، مراجعه به یک مرکز مشاوره میتواند راهگشا باشد. مشاور یا درمانگر متخصص میتواند به شما کمک کند تا الگوهای ذهنی و رفتاری خود را شناسایی کرده و راههای ارتباطی سالمتری را تمرین کنید.
همچنین اگر شریک شما پذیرای گفتگو نیست یا احساس میکنید که فضای امنی برای بیان احساسات در رابطه وجود ندارد، مشاوره میتواند کمک کند تا هر دو طرف دیدگاه روشنی نسبت به وضعیت رابطه پیدا کنند.
برای اینکه یک نفر بتواند پریشانیاش را در رابطه به اشتراک بگذارد، لازم است فضا و رابطهای امن وجود داشته باشد. یعنی فرد بداند که وقتی از ضعفها و نگرانیهایش حرف میزند، قضاوت نمیشود، مسخره نمیشود یا طرد نمیشود. این فضای امن از طریق اعتماد، احترام متقابل و شنیدن بدون پیشداوری ساخته میشود.
گاهی لازم است طرف مقابل را نیز برای این فضا آماده کنیم. مثلاً بگوییم: «الان میخوام از چیزی حرف بزنم که گفتنش برام سخته، فقط میخوام بشنوی، بدون اینکه الان لازم باشه راهحلی بدی.»
رابطه عاطفی سالم تنها در روزهای خوب معنا ندارد. اینکه بتوانیم در لحظات تلخ، مبهم یا پریشان، خودمان را بدون نقاب و نقش به شریکمان نشان دهیم، یکی از عمیقترین نشانههای صمیمیت است. ما میتوانیم بهجای فرار از درد، آن را با زبان بالغانه و امن به اشتراک بگذاریم و از شریکمان بخواهیم که یار ما باشد؛ نه داور یا درمانگر ما.
پذیرفتن اینکه واکنشهای منفی ما در لحظات پریشانی، پیامهایی از نیازهای عمیق و پاسخنداده هستند، میتواند آغاز مسیر ترمیم، آگاهی و رشد باشد.