روابط عاطفی در بزرگسالی، اغلب بیش از آنچه تصور میکنیم، ریشه در دوران کودکی ما دارند. مدلهای ارتباطی که افراد در روابط صمیمانه خود به کار میبرند، معمولاً بازتابی از تجربههای اولیه آنها با والدین یا مراقبان اصلیشان هستند. این الگوها، چه سالم و حمایتگرانه باشند و چه آشفته و کنترلگر، در ذهن ناخودآگاه ما حک میشوند و در ارتباط با شریک عاطفیمان دوباره فعال میگردند.
آگاهی از این مدلها میتواند به ما کمک کند تا بهتر خود و شریک زندگیمان را بشناسیم، نقاط آسیبپذیر رابطه را تشخیص دهیم و در صورت لزوم از خدمات یک مرکز مشاوره تخصصی بهرهمند شویم. در این مقاله، به بررسی برخی از مهمترین الگوهای ارتباطی در روابط عاطفی میپردازیم و نقش تجربههای کودکی در شکلگیری آنها را تحلیل میکنیم. همچنین با معرفی نشانههای این الگوها، راههایی برای بازسازی رابطهای سالمتر پیشنهاد خواهیم کرد.
بیشتر افراد تصور میکنند سبک ارتباطی آنها در روابط عاطفی صرفاً از روی سلیقه یا شخصیت فردیشان شکل گرفته است، اما واقعیت پیچیدهتر از این است. مدلهای ارتباطی ما، بهویژه در روابط نزدیک و عاطفی، عمدتاً بازتابی از سبک دلبستگی، الگوهای تربیتی و تجربههای عاطفی ما در دوران کودکی هستند.
برای مثال، اگر کسی در دوران کودکی با والدینی بسیار سختگیر و تنبیهگر زندگی کرده باشد، ممکن است در بزرگسالی به دنبال رابطهای باشد که در آن احساس کنترل و امنیت کامل داشته باشد. برعکس، فردی که مورد بیتوجهی قرار گرفته، ممکن است به شدت به تأیید و توجه شریک خود وابسته شود.
در روانشناسی، این الگوها اغلب به عنوان «نقشههای ذهنی ارتباطی» شناخته میشوند—طرحهایی که از دوران کودکی در ذهن ما شکل گرفتهاند و تعیین میکنند که در روابط عاشقانه چگونه رفتار کنیم، از چه چیزهایی بترسیم، چگونه عشق را ابراز کنیم و حتی چه کسانی را برای رابطه انتخاب کنیم.
از دیدگاه مشاوره و روانشناسی ، شناخت این الگوها اولین قدم برای برقراری روابط سالمتر و متعادلتر است. اگر شریک زندگی شما بارها و بارها به شکلی خاص رفتار میکند—برای مثال، از تعهد میترسد، یا همیشه در نقش قربانی ظاهر میشود—احتمال دارد الگویی تکرارشونده از گذشتهاش در حال بازسازی باشد.
در بخشهای بعدی مقاله، به مدلهای مشخصتر و قابل شناساییتری از این الگوهای ارتباطی خواهیم پرداخت.
یکی از الگوهایی که در بسیاری از روابط ناسالم دیده میشود، الگویی است که ریشه در تجربه کودک با والد بیشازحد حمایتگر دارد. در این نوع رابطه، والد همه کارها را برای کودک انجام میداده، اجازه خطا به او نمیداده و همیشه در تلاش بوده تا «آب توی دلش تکان نخورد». این سبک از ارتباط، اگرچه در ظاهر پر از محبت و توجه است، اما در عمل رشد استقلال، مسئولیتپذیری و مرزهای سالم را از کودک میگیرد.
فردی که با چنین والدی بزرگ شده، در بزرگسالی ممکن است همان نقش کودکِ وابسته را حفظ کند و ناخودآگاه از شریک عاطفیاش انتظار داشته باشد همان مراقبتهای افراطی را دریافت کند. در ظاهر این رابطه ممکن است عاشقانه، حمایتگرانه و حتی پایدار به نظر برسد، اما زیر این ظاهر، الگوهای ناسالمی در جریان است که بهتدریج سلامت روانی طرف مقابل را فرسایش میدهند.
چنین فردی ممکن است این ویژگیها را در رابطه نشان دهد:
اگر در رابطهای قرار دارید که در آن نقش «والد مسئول» را برای شریک خود بازی میکنید—یعنی باید دائم او را جمعوجور کنید، برایش برنامهریزی کنید، اشتباهاتش را جبران کنید یا مراقب هیجاناتش باشید—احتمالاً درگیر این الگوی ارتباطی شدهاید.
در ادامه مقاله، به مدلهای ارتباطی دیگر و نشانههای آنها خواهیم پرداخت.
در مقابل والد بیشازحد حمایتگر، الگویی دیگر از والدین وجود دارد: والد سختگیر، منتقد و کنترلگر. کودکی که در چنین محیطی رشد کرده، مدام زیر ذرهبین بوده، بهخاطر اشتباهاتش سرزنش شده، و اغلب احساس کرده که هرگز به اندازه کافی خوب نیست. او برای گرفتن تأیید، مجبور به اطاعت، کمالگرایی یا انکار احساسات خود شده است.
این تجربه درونی در بزرگسالی به شکل خاصی در روابط عاطفی بازتولید میشود:
در چنین روابطی، معمولاً یکی از طرفین حس میکند هیچگاه «کافی» نیست:
شاید در نگاه اول این رابطه پایدار یا منظم به نظر برسد، اما اغلب با اضطراب، سرخوردگی و احساس بیارزشی همراه است. لازم است بدانید تداوم این الگوی ارتباطی میتواند اثرات روانی شدیدی بر فرد بگذارد، از جمله کاهش اعتماد به نفس، احساس ناامنی عاطفی، و حتی بروز افسردگی و اضطراب مزمن.
اگر در رابطه از طرف شریک عاطفیتان مورد انتقاد قرار میگیرید یک قدم مهم این است که؛ بررسی کنید که او صرفا منتقد است یا در پی رشد رابطه. آیا فضای رابطه امن است برای اشتباه کردن، گفتوگو و آسیبپذیری؟ یا همیشه در حال ارزیابی، مقایسه و سرزنش شدن هستید؟
در بخش بعدی مقاله، الگوی دیگری را بررسی خواهیم کرد که بهطور ناهشیار در روابط عاطفی ما نقشآفرینی میکند: الگوی «کودک رهاشده».
کودکی که در محیطی بیتوجه، سرد یا طردکننده بزرگ شده، اغلب با احساس رهاشدگی و ناامنی عاطفی مواجه بوده است. این کودکان یاد گرفتهاند که برای دیده شدن، باید بیشازحد تلاش کنند، خودشان را انکار کنند، یا همیشه نگران از دست دادن عشق دیگران باشند. در بزرگسالی، این تجربهها تبدیل میشوند به الگوی «وابستگی شدید» یا «ترس از ترک شدن».
در روابط عاطفی، افرادی با این الگو معمولاً:
این افراد در ناهشیار خود میکوشند رابطه فعلی را به شکلی حفظ کنند تا تجربه تلخ کودکی را جبران کنند. اما چون این تلاشها معمولاً از جنس اضطراب هستند، نه از جنس آگاهی، نهتنها مشکل حل نمیشود، بلکه خود باعث فرسایش رابطه و تکرار همان تجربههای تلخ میشود.
اگر خودتان یا شریکتان در این الگو گیر کردهاید، آگاهی، مراجعه به مشاور و کسب بینش، همچنین تمرین ایجاد مرزهای سالم عاطفی میتواند مسیر جدیدی را باز کند.
این الگو معمولاً در روابطی دیده میشود که یکی از طرفین، خود را مسئول بهبود، تغییر یا نجات دیگری میداند. ریشه این الگو معمولاً به کودکی بازمیگردد که در آن فرد نقش «بالغ کوچک» یا «فرزند مسئول خانواده» را بازی کرده است، یعنی کسی که زودتر از سنش بالغ شده تا جای خالی والدین بیثبات یا آسیبدیده را پر کند.
در روابط عاطفی، چنین افرادی جذب کسانی میشوند که نیازمند مراقبت، حمایت، نجات یا «درمان» هستند:
در ظاهر، رابطهای پر از فداکاری، عشق و ایثار شکل میگیرد؛ اما در باطن، رابطهای ناسالم است که در آن یک نفر، دهنده و دیگری دریافت کننده است. در بلندمدت، نجاتدهنده احساس خستگی، بیارزشی یا حتی خشم سرکوبشده پیدا میکند، چرا که بهرغم تلاشهایش، رابطه بهبود نمییابد و در عوض، خودش تحلیل میرود.
بازسازی این الگو نیازمند آگاهی از مرزهای سالم، پذیرش اینکه «نجات دیگران وظیفه ما نیست»، و بازتعریف معنای عشق است.
برخی افراد در کودکی یاد گرفتهاند که برای زنده ماندن عاطفی، باید از احساسات فاصله بگیرند. شاید والدینشان بیثبات، طردکننده یا سرد بودهاند، یا ابراز احساسات را نشانه ضعف تلقی میکردهاند. این افراد برای بقا، یاد گرفتهاند که روی پای خودشان بایستند، احساسات را نادیده بگیرند، و از صمیمیت عاطفی فاصله بگیرند.
در رابطه عاطفی، این افراد ممکن است:
ارتباط با افراد اجتنابی میتواند برای طرف مقابل بسیار سردرگمکننده باشد، چرا که یک روز احساس نزدیکی میکند و روز دیگر با دیواری از بیاحساسی مواجه میشود. این افراد اغلب نیاز به فضای امن و درمان دارند تا دوباره بتوانند به صمیمیت اعتماد کنند.
مدلهای ارتباطی ما، حتی اگر ناهشیار باشند، قابل بازنگری هستند. وقتی بفهمیم که انتخابهای عاطفی ما، بیش از آنکه حاصل منطق یا علاقه فعلی باشند، بازتابی از زخمها و تجربههای کودکیماناند، میتوانیم خود را از تکرار چرخههای ناسالم نجات دهیم.
رابطه سالم، رابطهای است که در آن:
اگر حس میکنید در یکی از این الگوهای ناسالم گرفتار شدهاید، مشورت با متخصص میتواند نقطه شروعی برای ایجاد تغییر باشد. گذشتهتان را نمیتوانید عوض کنید، اما میتوانید انتخاب کنید که در تکرار آن زندگی نکنید.